یــــادمه .........((دلنوشته ی 1))

ساخت وبلاگ

از دل نوشته هایم ساده نگذرید ، انها حکایت از دلی دارند که به وسیله قلم من روایت می شوند.

یادمه همیشه می گفت دوستت دارم ، نمی دونم چی شد که لحظه های آخر نظرش عوض شد.

اهای دختر خانم، آقا پسر ، دوستت دارم واسه خودش یک جمله هـــــــــاااا و پر از حرف درون خودش نهفته پس زمانی که می خوای به طرف مقابلت اینو بگی قشنگ بهش فکر کن ببین در آینده از گفتن این جمله پشیمون نمی شی بعد بهش بگو دوستت دارم.

دوستت دارم به حرف نیست به عمله، وقتی تا آخرش پاش وایستادی معلوم می شه که فقط حرف نبوده عملم نیز بوده.

(( ما پیغام دوست داشتنمان را با دود عشق به هم می رساندیم ، نمی دانم آن سو برای او تیکه چوبی نبود دیگر خبری ازش نشد، منکه اینجا جنگلی را به آتش کشیدم))

یا دمه همیشه می گفت : تو دنیای منی ولی نمی دونم چی شد لحظه های آخر براش هیچی نبودم هیچی ، فقط یک من خالی.

(( من با او آخرت می ساختم و نمی دانستم او برای ویرانی دنیایم آمده بود))

یادمه همیشه می گفت : اگه تا آخرش باشی تا آخرش هستم ، ولی نمی ونم چی شد که وسط جاده عشق ، منو رها کرد. و حالا من موندم و تنهاییم که باید ادامه این جاده بی انتها را با هم طی کنیم.

((چگونه می توان به تاولهای پا گفت که تمام مسیر طی شده اشتباه بوده؟

من بودنت را خواندم و تمرین کردم قرار نبود ، نبودنت را امتحان بگیری))

یادمه همیشه می گفت : بمیری واست میمیرم ، ولی نمی دونم چطور شد که لحظه های آخر ، خودش مرا با تنهایی زنده زنده دفن کرد.

(( هر کی عاشق می شه میگه میمیرم برات ، چرا یکی نمی گه می مونم باهات ؟))

حالا که رفتی به این می اندیشم ، که چرا هنوز زنده ام؟

مگه نگفته بودم که بی تو میمیرم ؟ خدا ، یادش رفته است که مرا بکشد یا تو قرار است برگردی؟

(( به یادم باش که دریادم می مانی / که ماهم عشق هم بودیم زمانی

گذشته ها اگر رفت و گذشتند / ولی در قلب من باز هم همانی))

یادمه همیشه می گفت : من تو رو خالصانه فقط بخاطر خودت دوستت دارم و تا آخرش باهات هستم ولی نمی دانم چی شد که تا دستهای خالی مرا دید مرا رهایم کرد.

(( ادم هزاران متر زیر خط فقر باشه ، اما 1 میلیمتر هم زیر خط فهم عشق نباشه ))

یادمه قبل از رفتنش به من گفت : بی منطق!! دلم ، می خواست جوابشو را بدهد ولی بازم نمی خواست ناراحتیشو ببینه آخر اگر من بی منطق بودم دوسال وفادار دستانی نبودم که هیچ وقت لمسشان نکرده بودم بازم بهم می گی بی منطق ؟

یادمه همه برایم دعا می کردن تا به آرزو هایم برسم اما نمی دانستن که تو ، همه ی آرزوی منی که هیچ وقت بهت نمی رسم.

یادمه در مورد قبل از ازدواج با هم صحبت می کردیم ، هی من می گفتم من رقص یادم ندارم ، می گفت ، من خودم یادت میدم ، عجب رقصی یادم دادی !! نبودنت رقص روزگار من شد ، بعد از رفتنت تنهایی دست در دستم گذاشت و بهم می گفت بیا تا با این اهنگ برقصیم.

(( سخته بتونم / بی تو بمونم/ حالا می دونم

گم شدی تو دنیای منو خیلی پریشونم

سخته بمونم تو غریبی /تو که می دونی بی تو نمی تونم

من حسی جز تو ندارم /نه اینبار نمیزارم/ هیشکی جای تو باشه / دنیام داره می پاشه / آزادم کن از این درد / تنهایی بغلم کرد دور از دستات))

یادمه بچه های وبلاگ می گفتن : عشقتون پایدار اما الان عشقمون واسه من شده چوبه ی دار ، چوبه ی داری که دوست دارم خودمو راحت کنم از این زندگی بی تو

این روزها کارم شده خیره شدن به مرغ عشق هایم که چه عاشقانه کنار هم زندگی می کنند، از زمانی که تو رفتی با خود می گفتم : آن ها هم اگر دری برایشان باز بود می رفتند و از یکدیگر جد ا می شدند .منکه تا آخرین لحظه همه درها رو به رویت بستم ولی تو با بی رحمی مرا کنار زدی و در را باز کردی و رفتی.

این روزها کارم شده تمیز کردن دوچرخه ام ، که شب ها با او جاده ی تنهایی را طی می کنم ، شاید اینگونه زودتر این راه تمام شود ولی انگار این جاده انتها ندارد.

این روزا کارم شده گذاشتن یک آهنگ تکراری در حال پخش ، اینقدر تکراری که شارژ 100% گوشیمو به صفر درصد می رسونه

این روزها دلم یک خواب طولانی مدت می خواهد که یک شب بخوابم و دیگر بیدار نشوم.

بعد از رفتن تو اخر باید چقدر گناه به جون بخرم ؟ از دلی که هر ثانیه سراغت را می گیرد که دیگر مانده ام بی تو چگونه آرامش کنم ، از رفیقم که وقتی می پرسه چه خبر از عشقت ؟

و چقدر سخته به زبان آوردن (( او رهایم کرده است)) وفقط باید به دروغ بگویم خوب است.

چقدر سخته رفتنت برای من ، برای منی که بعد از تو به ظاهر زنده ام.

ودر آخر حرفاهای پایانی ام

((گفت ما به درد هم نمی خوریم اما او هرگز نفهمید من او را برای درد هایم نمی خواستم.))

(( بدون نبودنت مهم نیست آنقدر دوستت دارم که به حضورت نیازی نیست.))

(( تو کوچمون یارو داد میزد آهن پاره پوره می خریم ، پلاستیک کهنه می خریم.

بی اختیار فریاد زدم قلب شکسته هم می خری ؟ گفت اگر ارزشی داشت کسی اونو نمی شکست))

(( نگران نباش بعد از رفتنت نفرینت نمی کنم همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست برایت کافیست))

(( دلم برای کسی تنگ است که گمان می کردم می اید ، می ماند و به تنهاییم پایان می دهد. اما امد و رفت و به زندگی ام پایان داد))

(( اتش می گیرم ، وقتی می بینم من هستم او هست اما قسمت نیست))

(( پیدا شد، آشنا شد، دوست شد، مهر شد، گرم شد، عشق شد، یار شد، تار شد، بد شد، رد شد، سرد شد، غم شد، بغض شد، اشک شد ، آه شد ، دور شد))

(( خواستی دیگر نباشی !!! افرین چه با اراده ......... لعنت به دبستانی که تو از درسهایش فقط تصمیم کبری را آموختی....))

و این پستو هم مثل بقیه پست ها با چند بیت شعر به پایان می رسانم با این تفاوت که شعرهای قبلی محتواش سرشار از عشق بود اما شعر های بعد از اینم سرشار از غم عشقه.

رفتی و در باورم باران گرفت

خاطراتت در وجودم جان گرفت

در عبور از فصل باران های سرد

با تو بودن نقطه پایان گرفت

با تو بودن عادتی دیرینه بود

اما روزگار تو رو از من آسان گرفت

منتظر دلنوشته ی 2 باشید

MY REALLY LOVE...
ما را در سایت MY REALLY LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2myreallylovef بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 4:48