هنوزم به خاطر دارم .......(مرور خاطرات گذشته ام)

ساخت وبلاگ

هنوزم اولین لحظه آشنایمونو به خاطر دارم همین طور ثانیه های رفتنت را(( اگه می دونستی قطره های باران هنگام جدا شدن از ابر چه حسی داشت، اگه می دونستی یه بندر هنگام رفتن کشتی ها چقدر تنها می شد، اگه می دونستی با رفتنت چه آتیشی به جونم کشیدی اینقدر راحت نمی گفتی: خداحافظ

هنوزم اولین صدای خندهاش و گریه هاش در گوشم هست

وقتی می خندید گویی دنیا رو به من دادند و وقتی دقیقه ای گریه می کرد دوست داشتم در ثانیه هاش بمیرم. با خندهایش مرا به بلندای اورست می برد و با گریه هایش مرا به عمق چاه سکوت می کشاند.

هنوزم اولین دوستت دارم ش را به خاطر دارم ، هنوزم وقت هایی که با نجواهای عاشقانه مان روزمان را شب می کردیم را به یاد دارم.یادمه می گفت ، دوستت دارم، عاشقتم ، زندگیمی ، دنیامی ، آقامی (شوهرمی) اما الان.......................

باید بهت بگم صرفا جهت اطلاع ت: باشی یا نباشی من حرف هایم را می زنم ،البته دیگر شرایط مثل روزهای قبل نیست و فرق کرده است من حرف هایم را میزنم اما نه با تو! با تنهاییم! نجواهایم هنوزم پا برجاست اما نه نجواهای عاشقانه نجواهایی از جنس سکوت و تنهایی!

هنوزم اولین باری که مرا با اسمه کوچکم صدایم کرد را به خاطر دارم چقدر دوست داشتم مدامplay back (بازگشت به قبل) بزنم تا دوباره تکرار زمان برایم اتفاق بیوفتد.عاشقه اسمم می شدم وقتی او مرا صدایم می کرد.

هنوزم اولین باری که صدایش را شنیدم را به خاطر دارم ، صدایی طنین نواز و سرشار از حس آرامش و دل نشین. صدایی که برای گفتن دوستت دارم در پشت تلفن مقداری مکث می کرد و بعد با خجالت می گفت : د د د دوستت دارم همیشه برایش گفتن این جمله سخت بود. بعضی موقعه ها شیطنت می کردم و با این که فهمیده بودم چی گفته بود خود را به کوچه علی چپ میزدم و می گفتم : ببخشید نفهمیدم چی گفتی ؟ صدا قطع و وصل شد یک لحظه ، می شه دوباره بگی ؟ و او دوباره با کمی مکث همیشگی سریع می گفت : د د د دوستت دارم، ولی چند مدتی که گذشت با شیطنت هایم کاملا آشنا شد و وقتی می گفتم می شه دوباره بگی جملتو نفهمیدم؟(دوستت دارم) اما دیگر او با شیطنت های پشت تلفن هنگام صحبت کردن با من کاملا آشنا شده بود و در جواب به من ، با شیطنت دخترانه گفت: اخبارو یک بار که بیشتر نمی گن بعد با هم میزدیم زیر خنده.

هنوزم یادمه وقتی به او می گفتم ریحانه جانم؟ جواب می داد جانم؟ با گفتن جانمش به جان خسته و بی روح من جان تازه ای می بخشید و وجودم سرشار از شادی و نشاط می شد.

هنوزم یادمه زمان های با او چقدر زود سپری می شدند و در حال حاضر زمان های بی او چقدر دیر می گذرند.

نه! انگاراین روزها زمان سپری نمی شود و زمان ایستاده است!

هنوزم اولین شبه اس ام اس بازی هایمان را که من از خستگی خوابم برد را به خاطر دارم و وقتی صبح روز بعد بیدار می شدم می دیدم دوتا پیام اومده 1. خوابیدی عزیزم؟! و بعد از ده دقیقه پس از پیام اولی دوباره اس داده بود 2. باشه عزیزم فهمیدم که خوابیدی،خوب بخوابی شبت بخیر عزیزم و اینگونه صبحم را با پیامی از طرف تمام زندگیم آغاز می کردم.و باز هم روزهای با او بودن برایم استارت می خورد اما دیگر.........

هرشب اس ام اس هامونو باید یک دور می خوندم بعد می خوابیدم هه یادش بخیر

واین دفعه پستمو با شعر به پاپان نمی رسانم وبا یک جمله خاتمه میدم ممنون که بازم از دل نوشته هایم ساده رد نشدید

(ازخدا نخواهید که دنیا رو بهتون بده، فقط بخواهید کسی رو بهتون بده که شما رو به دنیا نده)

MY REALLY LOVE...
ما را در سایت MY REALLY LOVE دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2myreallylovef بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 4:48